شعر: ساعت شنی

ساخت وبلاگ
                 ساعت شنی

خیال میکنم اینجا رودخانه ای است           رودخانه ای که همیشه خروشان است

موج هایی که به صخره سنگ ها میخورد   و بازگشت انها به این دریای مواج است

تصویر ماه در اب افتاده            عشق من اینجا بی تو سرد و تاریکه

هرشب رویای تو جلو چشامه     هرشب خاطراتت واسم تازه میشه

تو مثل گرداب پر از اشوب بودی    و من سرابی پر از تردید و تنهایی

اری مثل یک ساعت شنی        که میگذرد دقایق اش به کندی

زمان را به عقب برگردان      بشکن این مرز و فاصله را بین ما

اگر عاشق خاطره بازی هستی

بمان تا در رویای تو گم شوم

اگر مثل بارانی     ببار تا هوای دلم ابری شود

خوب است صدای اواز تنهایی از دور        ولی ارام نمیشود این دل غمگین پر از غرور

که بین جاده غربت و وصال مانده

نمیداند از کدام مسیر عبور کند      برای رسیدن به فصلی تازه

باغ گیلاس...
ما را در سایت باغ گیلاس دنبال می کنید

برچسب : شعر ساعت شنی,شعر ساعت شنی شاملو,شعری درباره ساعت شنی,شعر درباره ساعت شنی,شعر مسابقه ساعت شنی مجید قناد,شعر نو ساعت شنی, نویسنده : kaveparsaa بازدید : 235 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 13:38